تو را پیدا کرده بودم
گم شده بودی انگار
وقتی پیدایت کردم
می خندیدی
خندیدندت، خنده نبود
تیری بود که از چله رها می شد.
*
وقتی پیدایت کردم
خودت نبودی
انگار
یک تاریخ بود
انگار
آنکه حرف می زد از غباری دور آمده بود
انگار
از لای کتابهای تاریخ کسی مسافر این زمان شده بود.
**
تو را پیدا کرده بودم
وقتی پیدایت کردم، گم شده بودی
و داشتی خودت را پیدا می کردی
من پیدایت کردم
اما انگار خودم هم گم شده بودم
وقتی گم شده بودم
داشتی پیدایم می کردی
گفتی
درود
و با درود من غنچه ی لبت شکفت.
***
گم شده بودیم
آری انگار گم شده بودیم
گفتی
حالا چطور پیدا شویم؟
داشتیم پیدا می شدیم
آری انگار داشتیم پیدا می شدیم
افسوس
خیابان تاریک بود و ما گم شده بودیم.
****
وقتی گم شده بودیم
شب بود
من خواب بودم
وتو انگار حالا تنها گم شده بودی
خبری از لالایی نبود
کسی ناز و نوازشت نمی کرد
آهن بود و خروار خروار مصیبت
انگار گم شده بودی و قرار نبود دیگر پیدایت کنم.
*****
آخ سینا،
سینا،
سینای خوب من،
انگار من گم شده بودم
آری من گم شده بودم
و تو رفتی تا خورشید
تا افق
و من گم شده بودم
آی مردم