نوشته ی :خانم گالیا مدبر نیا
کاش؛
دلتنگی نیز نام کوچکی داشت
تا به جانش می خواندی
نام کوچکی تا به مهر آوازش می دادی،
هم چون مرگ که نام کوچک زندگی ست.
آری مرگ خوارتر از آن است تا خاطرات زیبایی را که از سینا و شمیم عزیزمان در دل ها نقش بسته، با خود ببرد و اندوه وغصه بر جای گذارد.
ما نیز دلتنگ تمامی لحظاتی هستیم که این دو عزیز را در کنار خود حس می کردیم و تا چشم می گشائیم و می بینیم که دیگر در میانمان حضور ندارند، شادی از وجودمان می گریزد و غم دیدگانمان را تر می کند.
باری، سینا و شمیم در قلب ما زنده اند و ما با خاطراتشان، زمان را دنبال می گیریم...
می دانی؟
این جور وقت ها ست که مرگ ، زلّه، در نهایت نفرت
از پوچی وظیفه شرم آورش ،ملال احساس می کند.
گالیا مدبرنیا
پی نوشت:
نوشته ی حاضر از گالیا مدبر نیا است، بدون کمترین دخل و تصرف، امیدوارم دیگر دوستان نیز دست به قلم برده و درمورد این دو بنویسند.
با سپاس
۲ نظر:
با تشکر و یادشون گرامی
درود خانم سحر
.
امیدوارم روح برادر نازنیونتون شاد باشه و مطمئنا هست.
ارسال یک نظر